آرام جانم می رود



پریسا هم

بعد از دو سال و اندی مبارزه با مرگ 

                                        پری سا رفت                                    
                                                                     
نظرات 21 + ارسال نظر
کیمیا چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:14 ق.ظ http://www.kimiya-money.blogfa.com

آینده از آن کسانی است که امروز تجارت الکترونیک را جدی بگیرند.آینده از آن کسانی است که امروز تجارت الکترونیک را جدی بگیرند.

سلام دوست عزیز ما برای کسب درآمد از اینترنت محیطی شفاف و ساده برایتان مهیا نموده ایم .....خسته نباشین ...مطالب جالب و جدیدی رو در مورد تنها راه(( قانونی ))کسب درآمد از اینترنت در (ایران ) توسط یک سایت فرهنگی و3شرکت بزرگ ایرانی باحمایت کلیه بانکهای سیستم طرح شتاب..... که موفق به راه اندازی سیستم بازاریابی شبکه ای جالبی شده اند....و شمامیتوانید از هر نظر به آن اطمینان داشته باشید ...را نوشته ام......
حال این امکان برای شما فراهم شده ، آن هم از طریق یک مشارکت عادلانه و در داخل ایران عزیز.. من به شما عزیزان توصیه می کنم مطالب وبلاگم را تا به آخر با دقت مطالعه نمایید.واز مزایای بی نظیر آن برخوردار شوید...
ارسال رایگان کلیه محصولات فعلی سایت برای همه اعضای ویژه ....
5 تا 15 درصد تخفیف در محصولات داخلی سایت(کتاب، سی دی و کارت اینترنت و کارت تلفن).
10 تا 20 درصد تخفیف در فروش کتب خارجی با دلار 220 تومان
ارائه یک آریا کارت بنام شما با اعتبار یک ساله(قابل تمدید برای سالهای متوالی)، به عنوان یک کارت اعتباری داخلی با استانداردهای بین المللی
ارائه مستر کارت به اعضا در آینده ای نزدیک و..............
امکان کسب درامدی بسیار عالی و بی نظیر برای شما تا سقف .....

فرصتهای مناسب در زندگی به ندرت پیش میایند.....شانسی که شاید دیگر سراغ شما نیاید!!!!!! با بهترین آرزوها...

http://www.kimiya-money.blogfa.com

پژمان چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:09 ب.ظ http://www.sportboy.blogsky.com

سلام !! مریم جان پریسا ؟؟؟ میشه بهم بگی چرا؟ ؟ امیدوارم بتونیم دوستای خوبی واسه هم باشیم !! اپم خواستی سر بزن موفق و خوش باشی !!!

سلام
پریسا فقط ۲۱ سالش بود .سرطان خون داشت
منم امیدوارم و استقبال میکنم
سر زدم
موفق باشید

ژانوس چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:35 ب.ظ http://khanehbaramvaj.blogsky.com

مطمئن باش لیاقتش بیشتر از زندگی توی این دنیا بود و خدا اونو خیلی دوست داشت که بردش پیش خودش.
کاش من جای اون بودم

خدا همه بنده هاش رو دوست داره .دیر یا زود همه رفتنی هستیم .

سروش جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:13 ب.ظ http://golpa2005.blogsky.com

سلام

خیلی ببخشید میخواستم ببینم چه نسبتی با شما داشت؟

سارا شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:57 ب.ظ http://www.ninijooneman.persianblog.com

سلام....من متاسفم...نمی دونم کی بود اما ........

سعید یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 06:03 ق.ظ http://www.kaboutar.blogsky.com

سلام. خوبی. ممنونم که به من سر زدی. وبلاگ توپی داری.

همیشه مفق باشی. اکالیپتوس

قاصدک یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:12 ق.ظ http://payizan.blogsky.com

متاسفم!
یاده دوستم افتادم اون 8،9 ساله داره با مرگ مبارزه می کنه!

ع.سربدار یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:32 ب.ظ http://paradias.blogsky.com

من عاشق جان بازم از عشق نپر هیزم
من مست سر اندازم از عربده نگریزم
گویند رفیقانم از عشق نپر هیزی
از عشق بپر هیزم پس با چه در آمیزم
پروانه دمسازم میسوزم و میسازم
از بیخودی ومستس میافتم ومیخیزم
گرسرطلبی من سر در پای تو اندازم
ور زر طلبی من زر اندر قدمت ریزم
فردا که خلایق را از خاک بر انگیزند
بیچاره من مسکین از خاک تو برخیزم
گر دفتر حسنت را در حشر فرو خوانند
اندر عرصات آنروز شور دگر انگیزم

روحش شاد

اسی دالتون یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:36 ب.ظ http://esidalton.tk

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ .زندگی پرشی دارد اندازه عشق ...و... متاسفم اسی(یاسر)

هیچکس دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 06:43 ب.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
خدایش رحمت کناد.
مبارزه؟ چرا مبارزه؟ کلمه‌ی مبارزه معمولا برای ستیز بین دو نفر استفاده می‌شه؛ یکی شر و یکی نیک. مرگ و پریسای عزیز هر دو نیکند...
پیروز باشی.

حمید و مریم پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:12 ق.ظ http://www.hrdaee.persianblog.com

سلام متاسفم که رفت

*نور بهشتی پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:10 ب.ظ http://http://noore-beheshti.blogfa.com/

سلام مریم خانم. خوشحالم از آشناییتون . از بد اقبالی من هم تو نوشته ای ناراحت کننده مزاحمتون شدم....هر نسبتی که باهاتون داره ایشالله که روحش شاد باشه و شما هم صبور ........... ممنون از قدم رنجه تون... موفق باشین...

غریبه جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:41 ق.ظ http://myonlyseat.blogsky.com/

سلام
یادم میاد اون موقعی که فقط وقت کردم بیام و با عجله سری به وبلاگ شما بزنم . برای این پست فقط سه نظر گذاشته شده بود . یادش بخیر ...
به نظر من :

بمیر ای حکیم از چنین زندگانی
کزین زندگانی چو مردی ٬ بمانی
و زین کلبه ی جیفه ٬ مرگت رهاند
که مرگ است سرمایه ی زندگانی
کند عقل را فارغ از لاابالی
کند روح را ایمن از لن ترانی

البته در اینکه مرگ برخلاف تصور همگان ٬ آغاز شکفتنی تازه است شکی نیست . اما احساس میکنم که منظور این پست از مرگ ٬ پرپر شدن بود ... که این یکی دیگه آغازی رو مثل مرگ ٬ در پی نخواهد داشت . این مرحله اوج حکمت الهیست ٬ هر چند که همواره با فوران رحمتش همراه بوده و هست اما درد جان گدازش رو کتمان نمیکنم . اگر خدایی نکرده این چنین است . از صمیم قلب براش آرزوی صبر میکنم ...
یا حق

شیدا بی لوسی یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:20 ق.ظ http://www.javabet.persianblog.com

میشه بیشتر ازش بگین ؟ خدا رحمتش کنه

وقتی ۱۹ سالش بود سرطان خون میگیره .پر شور و زیبا بود و عاشق زندگی .
در ۲۱ سالگی هم پر کشید و همه رو داغدار خودش کرد.

قطره اشک دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 06:58 ب.ظ http://ghatreashk.persianblog.com

مریم جان سلام..ممن.ن که بهم سر زدی شرمنده که دیر دارم بازدید پس میدم.برای پریسا هم متاسفم ایشالله غم آخرت باشه..ولی راحت شد .موفق باشی

هدا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:23 ب.ظ http://hoda2004.persianblog.com

...

شهیاد سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:12 ب.ظ http://rouzegar.blogsky.com

سلام مریم جان
منم حرف تو رو دوباره می گم:(واقعا روزگار غریبیه)
به روزم بیا
خوشحالم میکنی
اینم یادت باشه نظراتت دلگرمی منه
قربانت شهیاد

شقایق جمعه 1 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:59 ق.ظ http://dardehentezar.persianblog.com

سلام مریم جان ... چقدر دلم گرفت وقتی این خبر ور خوندم حتی با این که پریسا رو نمی شناختم ... خدا رحمتش کنه و روحش رو شاد ...مرسی بهم سر زدی عزیزم

هانیه جمعه 1 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:08 ب.ظ http://aztobato.persianblog.com

مات موندم ... نمی‌دونم چی بگم ... با این‌که نمی‌شناسمش ولی رفتن همیشه تلخه و ... خداوند قرین رحمتش کنه ... می‌تونم سوال کنم چه نسبتی با شما داشت؟

غریبه شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 06:48 ب.ظ

سلام
برای n مین بار ، به قدرت تشخیص احساساتم ایمان آوردم ! ( البته این نکته گریزی بود به کامنت قبلم )
با اینکه خیلی خوشحال شدم از اینکه جواب شیدا رو دادید ، اما وقتی پاسخ شما رو خوندم ، حالم به شدت منقلب شد . من رو با خودتون بردید به یازده سال پیش ؛ به زمانی که هنوز بیش از یک دهه از عمرم نگذشته بود ولی با این وجود ، شاهد یکی از معاملات سنگین زندگی با بشر بودم . آره ، من اسمش رو معاملۀ سنگین میگذارم ...
راستش وقتی عموم رو با اون شونه های فراخ ، سینه ی ستبر و صورت آروم و متینش میدیدم ، غرق در محبت میشدم . هنوزم اون دست های بزرگ و گرمش ، اون آغوش مالامال از محبتش ، اون نگاه لبریز از صمیمیتش ، اون ... رو بخاطر دارم ؛ اما چه فایده (!) چه فایده که هیچ یک از اون ها بهش وفا نکردند ؛ در عرض چند ماه خورد شد ، شکست و ناگهان آب شد ... اون قد رشید و چهار شونه تبدیل شد به یک مشت پوست و استخون . از این دکتر به اون دکتر ، بالاخره یکی میگه عموم چشه یا نه ؟! ... و بعد از چند هفته دوندگی ، نتیجه آزمایشات نشون میداد که بدنش گلبول قرمز نمیسازه ... و برای اولین بار واژۀ سقیل سرطان خون در گوشم طنین انداز شد ... چندی بعد ، زمانی که بابام عمو رو برای کاری ( یا شیمی درمانی بود و یا تزریق خون ) به بیمارستان برده بود ؛ دم در بیمارستان ، در بغل مادربزرگم به رحمت خدا رفت و ... هر چند که همه میدونستیم دیر یا زود عمو رو از دست خواهیم داد و حتی خودمون برای خلاصیش از چنگال اون دردهای شدید که دیگه امانش رو بریده بود ، دعا می کردیم ؛ اما وقتی خبر فوتش رو شنیدیم ... همه براش گریه می کردند ، برای خوبیهاش ، برای آرامشش ، برای متانتش ، برای محبتش و ... اما باز هم چه فایده ؛ عمو که دیگه رفته بود و ...
امان ، امان از دست روزگار . خدا بیامرزش ، هم عمو رو و هم پریسا و همۀ کسانی رو که در چنگال این بیماری خورد شدند . میدونی چرا در آغاز کامنتم ، نوشتم معاملۀ سنگین ؟! هر چند که در اون روزها فکر میکردم که معامله ای بس ناجوانمردانه و بی رحمانه با عموم شده ، اما بعد از گذر سالها و چشیدن طعم روزگار ، یادگرفتم که هیچ یک از معاملات دنیای مادی ما بی رحمانه نیست (!) درسته که بعضی هاش سنگین و دشواره و بعضی هاش سبک و سهل اما همش از سر حکمته و نباید ناشکری کرد ...

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچست
هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق

یا حق

الناز سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:40 ب.ظ

متاسفم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد