سلام/تنها تر از یک برگ در بر شادیها مهجورم ، در آبهای سبز تابستان، آرام می رانم تا سرزمین مرگ، تا ساحل غمهای پائیزی. در سایه خود را رها کردم، درسایهء بی اعتبار عشق ، در سایهء فرار خوشبختی ،
سلام اگر در ورای آویختنت ، آمیختنیست (!) بدان که از قلاب احساسات ، گره خورده بر سر بند دلی ، آویزانی ... و اگر در نهان آویختنت ، جداییست (!) بدان که بر سر ریسمان پوسیده ی فراق ، سرگردانی ...
یادتونه که گفتم یه احساسی نسبت به نوشته های شما دارم (؟!) با خودم گفتم که بهتره چندی بگذره ، تا ببینم آیا تغییری در دریافت های درونیم پدید می آید یا نه ؛ که خوب خد رو شکر ، به تایید بیشتر برداشت های قبلیم ، انجامید ... میدونید مریم خانوم ، از وقتی که با شما آشنا شدم و نوشته هاتون رو خوندم ؛ تصویر دختری در برابر چشمام نقش بسته که ظاهرش خیلی ساکت و توووداره ، اما باطنی پر از هیاهو و حرفهای شنیدنی داره ... خیلی برام زیباست که بفهمم چه انقلابی در پس این ظاهر آروم نهفته است ! «« آخه یکی نیست بگه : غریبه ، تو چیکاره ای که میخوای سر از کار مردم در بیاری ! مگه فضولی ): »»
سلام خدمت مریم جان خوبی ؟ انشالله که خوب باشی و شاداب همه چیز اولش خوبه آخرش هم دست خود آدم که خوب باشه یا نه پس اگه از این خوبی خوشت میاد همچنان ادامش بده که تا ته ته خوب باشه .. خسته نباشی . به روز کردم .. یه سری هم به من بزن منتظرم . آرزومند آرزوهایت نوید || پسر جنوب و پشت کنکوری ||
سلام . خوبی ؟ وبلاگ قشنگی داری . دلم نیومد نظر نداده برم . امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشی . منم به روزم . درباره نیکی به پدر و مادر نوشتم . دوست دارم / سهیل / به امید دیدار ..
سلام
خیلی قشنگ می نویسید
من رو هم تحویل بگیرید.البته صحبتهای دوستام هستش :
www.harfetaze.blogfa.com
سلام/تنها تر از یک برگ در بر شادیها مهجورم ،
در آبهای سبز تابستان،
آرام می رانم تا سرزمین مرگ،
تا ساحل غمهای پائیزی.
در سایه خود را رها کردم،
درسایهء بی اعتبار عشق ،
در سایهء فرار خوشبختی ،
سلام ..
تبریک میگم خیلی زیبا بود امید وارم که همیشه موفق و سر بلند باشید
به ما هم سر بزنید خوشحال میشم
سلام....سادست!اما انگار باید ساعتها روش فکر کرد تا فهمید!
عاشقان کشتگات معشوقند بر نیاید ز کشتگان آواز
می فهمم.دوستت دارم حیفه .باید نگهش داشت برای یه روز که لایقش پیدا بشه.ممنونم سر زدی
سلام خوبی ؟
اگه دوست داشتی به منم یه سر بزن ضرر نمی کنی
تبادل لینک می کنی ؟
راستی شما هم قشنگ می نویسی
تا بعد خدانگهدار
باید بگذاری و بگذری
تو را عابری خواهم پنداشت
که با عبورش از سرزمین جنگ زده ام
برای مدتی هر چند کوتاه
آبادی را به من بازگرداند
سلام .ممنونم که سر زدی . اگه تبادل لینک میکنی کینک برام بفرست....
تبادل لینک هم میکنیم ها !~!!
http://islamic.mihanblog.com
سلام مریم جان ممنون که اومدی
خیلی جالب می نویسی
سلام
اگر در ورای آویختنت ، آمیختنیست (!) بدان که از قلاب احساسات ، گره خورده بر سر بند دلی ، آویزانی ...
و اگر در نهان آویختنت ، جداییست (!) بدان که بر سر ریسمان پوسیده ی فراق ، سرگردانی ...
یادتونه که گفتم یه احساسی نسبت به نوشته های شما دارم (؟!) با خودم گفتم که بهتره چندی بگذره ، تا ببینم آیا تغییری در دریافت های درونیم پدید می آید یا نه ؛ که خوب خد رو شکر ، به تایید بیشتر برداشت های قبلیم ، انجامید ...
میدونید مریم خانوم ، از وقتی که با شما آشنا شدم و نوشته هاتون رو خوندم ؛ تصویر دختری در برابر چشمام نقش بسته که ظاهرش خیلی ساکت و توووداره ، اما باطنی پر از هیاهو و حرفهای شنیدنی داره ...
خیلی برام زیباست که بفهمم چه انقلابی در پس این ظاهر آروم نهفته است !
«« آخه یکی نیست بگه : غریبه ، تو چیکاره ای که میخوای سر از کار مردم در بیاری ! مگه فضولی ): »»
دست از طلب ندارم ، تا کام من برآید ... (:
یا حق
سلام وبلاگ زیبایی داری مریم خانوم گل موفق باشی به من هم سری بزن ممنونم.التماس دعا یا زهرا
سلام خدمت مریم جان خوبی ؟ انشالله که خوب باشی و شاداب همه چیز اولش خوبه آخرش هم دست خود آدم که خوب باشه یا نه پس اگه از این خوبی خوشت میاد همچنان ادامش بده که تا ته ته خوب باشه .. خسته نباشی . به روز کردم .. یه سری هم به من بزن منتظرم .
آرزومند آرزوهایت نوید || پسر جنوب و پشت کنکوری ||
زیباست زیبا باشی
سلام میاین و در میرین البته خوش اومدین
این مطلبتو ن هم مثل بقیه خیلی قشنگه بای
مرد او از سر کار برگشت
دست هایش پر از خستگی بود
لابه لای دو چشم سیاهش
نور کمرنگ دلبستگی بود
از تنش کهنگی را در آورد
روی دیوار بی چیزی آویخت
سوی جوراب زخمی که خم شد
یکی، دو تا سکه روی زمین ریخت
دختر کوچکش سکه ها را جمع کرد و به دست پدر داد
بعد آهسته پرسید :
بابا دفتر مشق مرا ندیدی ؟
با همین سوال البته می گفت :
کیف آیا برایم خریدی ؟
اخم های پدر توی هم رفت
پاسخش باز شرمندگی بود
مرگ در چشم این مرد عاجز
بهتر از این سرافکندگی بود
گفت : یادم بینداز فردا
کیف خوبی برایت بگیرم
در دلش می گفت : ای کاش تا صبح فردا بمیرم
دخترک باز مثل هر شب ناامید از پدر خفت، افسوس
این وسط مادری گریه می کرد
گریه می کرد و می گفت : افسوس
دوستان
ظلم واجحاف و تبعیض
جزء عادات دیرین خاک است
بین ما، ما که محکوم خاکیم
درد بالاترین اشتراک است
فراموش نکن که فقط شاید.... ایستاده ای نه بیشتر ! فقط و فقط شاید.
سلام.خوبی عزیزم. من آپدیت کردم.آهنگ جدید شادمهر
اگه تبادل لینک میکنید .......؟
ذر مورد پریسا توضیح ندادی ها
توضیح دادم
سلام دوست عزیز ...چرا دیگه سر نمیزنی ؟برای اخرین بار اپم ...یا حق
سلام
وب لاگت خیلی باحاله امیدوارم همیشه خوش و خرم باشی
ممنون که اومدی پیشمون
بابای
سلام. التماس دعا تو این شبهای پر برکت. واسه من خیلی دعا کنید، زندگیم داره از هم میپاشه. بهم سر بزنید. التماس دعا.
بسیار خوب! که اینطور؟ پس هبوط چه میشود؟!
سلام زیبا نوشته و مطلب جالبی بود
سلام بازم اوومدم ولی آپ نشده
سلام فقط اومدم بگم که لینکتونو تو وبلاگم گذاشتم بای
آن کوبه یکی عاری میمیرد، نه به زخم صد خنجر..
قشنگ بود.
موفق و کامیاب باشی