به جست و جوی تو بر درگاه ِ کوه میگریم در آستانه دریا و علف
به جستجوی تو در معبر بادها می گریم در چار راه فصول در چار چوب شکسته پنجره ئی که آسمان ابر آلوده را قابی کهنه می گیرد . . . . . . . . . . . . به انتظار تصویر تو این دفتر خالی تاچند تا چند ورق خواهد زد؟
*** جریان باد را پذیرفتن و عشق را که خواهر مرگ است
و جاودانگی رازش را با تو درمیان نهاد
پس به هیئت گنجی در آمدی بایسته وآزانگیز گنجی از آن دست که تملک خاک را و دیاران را از این سان دلپذیر کرده است
! *** نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آفتاب می گذرد - متبرک باد نام تو
و ما همچنان دوره می کنیم شب را و روز را هنوز را
« احمد شاملو» |
بازاریابی برای صاحبان وبلاگ و سایت!
باسلام و خسته نباشید
دلی دارم ز زیستن زار و خسته
چو مرغی بر لب ساحل نشسته
بگوید این دلم از ظلم چه حاصل
که از کارش چه بسیارند چه خسته
شعرهای زیبایی را انتخاب کردید به امید دیدار
سلام
وبلاگ خوبی داری
امیدوارم موفق باشی
به ما هم سری بزن
سلام
الان یادم افتاد که گفته بودی هر وقت اومدی سروصدا کن تا بفهمم ...
هر چند که کمی دیر یادم افتاد و چند روزی گذشت اما یاد گرفتم که ماهی رو هر وقت از آب بگیری ٬ میمیره (!) پس اینم یک سروصدای جانانه که دلالت بر حضوریست ٬ بی پایان ...
یا حق
بیچاره ماهیه!
تا حالا به این نکته توجه کردی که در یک آکواریوم بزرگ زندگی می کنیم . بنا به قانون زندگی ٬ گه گداری ما رو از آب میگیرند و هرز چند گاهی از بی نفسیه نفس های تنگمون ٬ همچی بگی نگی ٬ میمیریم ...
هر حال حاضر ما از اون ماهیه بیچاره تریم !!!
بیچاره ما!
و بیچاره من ... چون از تو بیچاره ترم !
بیچاره تو! بیچاره من!
تعداد نظرات غریبه :
۳ نظر از ۶ نظر (!) در واقع یک دوم کل نظراته این پست ...
نتیجه ی اخلاقی :
غریبه موجود سیریشی است !