آی آدمها

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!

یکنفر در آب دارد می سپارد جان.

یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتستید دست ناتوانی را

تا توانایی بهتر را پدید آرید،

آن زمان که تنگ می بندید

برکمرهاتان کمربند،

در چه هنگامی بگویم من؟

یک نفر در آب دارد می‌کند بیهوده جان قربان!

آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!

نان به سفره،جامه تان بر تن؛

یک نفر در آب می‌خواند شما را.

موج سنگین را به دست خسته می‌کوبد

باز می‌دارد دهان با چشم از وحشت دریده

سایه‌هاتان را ز راه دور دیده

آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بیتابش افزون

می‌کند زین آبها بیرون

گاه سر، گه پا.

آی آدمها!

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می‌پاید،

میزند فریاد و امّید کمک دارد

آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشائید!

موج می‌کوبد به روی ساحل خاموش

پخش می‌گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش

میرود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می‌آید:

- «آی آدمها»…

و صدای باد هر دم دلگزاتر،

در صدای باد بانگ او رهاتر

از میان آبهای دور و نزدیک

باز در گوش این نداها:

«- آی آدمها….

 

                                       (نیما یوشیج)

 

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:30 ق.ظ http://jazireh

سلام. شعرهای قشنگی بود.

پویا سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:30 ق.ظ http://www.pooyamcs.blogsky.com

سلام
به ما هم سر بزن

از تبار درد سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ق.ظ http://www.tandis-tanhaee.blogsky.com

سلام حال شما؟
وبلاگتونخیلی قشنگه به منمیه سری بزنین
مرسی

سسسسسسسسسسسس چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:18 ب.ظ

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد