سلام قبل از هر چیز بگذارید یه اقرار صادقانه بکنم : راستش من چند روز بعد از اینکه آپدیت کردید ٬ متوجه پست جدیدتون شدم اما ترسیدم کامنت بگذارم . با خودم گفتم حالا بگذار دیگران نظرشون رو بگن بعد نوبت به تو هم خواهد رسید ... فکر کنم به اندازه کافی صبر کرده باشم . نمیدونم کسی نظری نداده و یا شما نظر کسی رو تایید نکردی (!) بهر حال من اومدم تا با رشادت هر چه تمام تر مخالفتم رو اعلام کنم . البته هر چند که تجربه های قبلم در مورد کامنت گذاشتن در اینجا ٬ آنچنان موفقیت آمیز نبوده اما غریبه تنها رفیق خوشی ها نیست و مطمئن باشید که یاران قدیمیش رو هیچ وقت فراموش نمیکنه و تنهاشون نمیگذاره . مگر اینکه بدونه این کار موجب ناراحتی طرف مقابلش میشه ٬ چرا که به شدت سعی میکنم که از سربار بودن و ... دوری کنم . به نظر من اگه همه برای دل خوش کردن شما بیان و شما رو تایید کنن که ما هم بریدیم و انقریب است که در این دریای ظلمانی عالم غرق شیم ٬ نه شما پیشرفتی میکنی و نه اونها زحمت چندانی کشیدند (!) برای همین حقیر نظر شخصی خودم رو میگم . ببین ٬ هر کسی تو زندگیش مشکلات خودش رو داره و تصمیم میگیره که چطوری با مشکلاتش مواجه بشه . یکی مقابله میکنه یکی تسلیم محض میشه ٬ یکی در برابر همه چی می جنگه ٬ یکی سعی در نادیده گرفتن داره و ... ولی من سعی میکنم که از روش ترکیبی استفاده کنم . یعنی : تسلیم باشم اما نه تسلیم مشکل ٬ بلکه تسلیم مشیت الهی . بجنگم اما نه با همه چی ٬ فقط با چیزهایی که قدرت تغییرش رو دارم . فراموش کنم اون چیزهایی رو که به داد داشتنشون موجب آزارم میشه و در نهایت ... چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ ِ فلک یا حق
سلام بانو نمیدونم که چرا نمیتونم مثل شما ، اون روزهای خوب رو فراموش کنم ... اون روزهایی که با بچه ها کنار هم جمع میشدیم و روی نیمکت کوچیک تنهائی ، با هم معنی "ما" بودن رو درک می کردیم . نمیدونم که شما چی کار کردی که تونستی به این سرعت همه چی رو فراموش کنی ؛ غریبه رو ، نیمکتش رو ، دوستات رو و ... با این حال میدونم که هنوز ذوق و قریحه ای در وجودت شعله وره . هر چند که چیزی بروز نمیدی ، اما وجودش رو حس میکنم . دوست دارم بدونی که غریبه مثل گذشته منتظر نظرات توست . هر چند که میدونم نیمکتم ارزش نظرات شما رو نداره ، اما دوست دارم که بیای و حرفهام رو بخونی ... اگه میخوای من رو از خوندن درد و دلهات محروم بگذاری حرفی نیست ، لااقل خودت رو از ذوق کامنت گذاشتن محروم نکن ، بزرگوار .
مرا که با تو شادم پریشان مکن بیا و سیل اشکم به دامان مکن بیا به زخم عاشقان مرهم دل مرا یکدم ز غم رها کن
.................................................................. نمی توانم سخن نگویم اگر بپر سد کسی ز حالم فلک به سنگ کینه ها شکسته قامت مرا مگرچه کرده ام خدایا؟ شکسته سر شکسته پا زیار اشنا جدا کنون کجا روم خدایا؟
درود بر تو.آفرین بر انتخابت از نیما. زنده باشی...
سلام
قبل از هر چیز بگذارید یه اقرار صادقانه بکنم : راستش من چند روز بعد از اینکه آپدیت کردید ٬ متوجه پست جدیدتون شدم اما ترسیدم کامنت بگذارم . با خودم گفتم حالا بگذار دیگران نظرشون رو بگن بعد نوبت به تو هم خواهد رسید ...
فکر کنم به اندازه کافی صبر کرده باشم . نمیدونم کسی نظری نداده و یا شما نظر کسی رو تایید نکردی (!) بهر حال من اومدم تا با رشادت هر چه تمام تر مخالفتم رو اعلام کنم .
البته هر چند که تجربه های قبلم در مورد کامنت گذاشتن در اینجا ٬ آنچنان موفقیت آمیز نبوده اما غریبه تنها رفیق خوشی ها نیست و مطمئن باشید که یاران قدیمیش رو هیچ وقت فراموش نمیکنه و تنهاشون نمیگذاره . مگر اینکه بدونه این کار موجب ناراحتی طرف مقابلش میشه ٬ چرا که به شدت سعی میکنم که از سربار بودن و ... دوری کنم .
به نظر من اگه همه برای دل خوش کردن شما بیان و شما رو تایید کنن که ما هم بریدیم و انقریب است که در این دریای ظلمانی عالم غرق شیم ٬ نه شما پیشرفتی میکنی و نه اونها زحمت چندانی کشیدند (!) برای همین حقیر نظر شخصی خودم رو میگم .
ببین ٬ هر کسی تو زندگیش مشکلات خودش رو داره و تصمیم میگیره که چطوری با مشکلاتش مواجه بشه . یکی مقابله میکنه یکی تسلیم محض میشه ٬ یکی در برابر همه چی می جنگه ٬ یکی سعی در نادیده گرفتن داره و ... ولی من سعی میکنم که از روش ترکیبی استفاده کنم . یعنی : تسلیم باشم اما نه تسلیم مشکل ٬ بلکه تسلیم مشیت الهی . بجنگم اما نه با همه چی ٬ فقط با چیزهایی که قدرت تغییرش رو دارم . فراموش کنم اون چیزهایی رو که به داد داشتنشون موجب آزارم میشه و در نهایت ...
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ ِ فلک
یا حق
سلام
هر چند که شما ٬ ما رو فراموش کردی اما غریبه یاران قدیمیش رو هیچ وقت فراموش نمیکنه !
*** عیدتون مبارک ***
یا حق
سلام بانو
نمیدونم که چرا نمیتونم مثل شما ، اون روزهای خوب رو فراموش کنم ... اون روزهایی که با بچه ها کنار هم جمع میشدیم و روی نیمکت کوچیک تنهائی ، با هم معنی "ما" بودن رو درک می کردیم . نمیدونم که شما چی کار کردی که تونستی به این سرعت همه چی رو فراموش کنی ؛ غریبه رو ، نیمکتش رو ، دوستات رو و ...
با این حال میدونم که هنوز ذوق و قریحه ای در وجودت شعله وره . هر چند که چیزی بروز نمیدی ، اما وجودش رو حس میکنم .
دوست دارم بدونی که غریبه مثل گذشته منتظر نظرات توست . هر چند که میدونم نیمکتم ارزش نظرات شما رو نداره ، اما دوست دارم که بیای و حرفهام رو بخونی ... اگه میخوای من رو از خوندن درد و دلهات محروم بگذاری حرفی نیست ، لااقل خودت رو از ذوق کامنت گذاشتن محروم نکن ، بزرگوار .
*نیکمت تنهائی من ... آپدیت شد*
یا حق
ماهى دوست دارى؟ مىخرى؟ مىخورى؟ خودت بیا هر کار خواستى بکن!
مرا که با تو شادم پریشان مکن
بیا و سیل اشکم به دامان مکن
بیا به زخم عاشقان مرهم
دل مرا یکدم ز غم رها کن
..................................................................
نمی توانم سخن نگویم
اگر بپر سد کسی ز حالم
فلک به سنگ کینه ها
شکسته قامت مرا
مگرچه کرده ام خدایا؟
شکسته سر شکسته پا
زیار اشنا جدا
کنون کجا روم خدایا؟
.........................................................
سلام .خوبی
شبت ستاره بارون .
لظت بردم.شاید روزی منم صندوقچه دلم رو باز کنم . امیدوارم بهشه داخلشو .................
از وبلاگ من دیدن کن و البته نظر یادت نره.من خیلی دوست دارم که با هم تبادل لینک کنیم.نظرت چیه؟منتظر جوابت هستم.
بای تا های
مصرع پیشنهادی اینجانب برای تمام شدن شعر شما:
تمشکم من تمشکم من تمشکم
با تشکر
سلام
وبلاگت خیلی جالب بود امیدوارم همیشه موفق باشی
به ما هم سر بزن
www.topstar.ir
http://topstarir.blogsky.com