انتظار بارانی را می کشم

 که پلک بر هم بگذارم

 باریده است.

به تماشای باران ستاره ها

 بی چتر

بیا.

نظرات 5 + ارسال نظر
هیلدا یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:08 ب.ظ http://www.hildabihamtast.blogsky.com

مریمم ....منم منتظرشم

شهیاد یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:45 ب.ظ http://heartme.blogsky.com

سلام
خوبین....
بسیار زیبا بود مطلبتون...
امیدوارم بازم زیبا بنویسید...
یه سر کوچیک خواستی بزن...
شهیاد
یا حق

محمد‌علی خداپرست چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:51 ب.ظ http://mohammadali.blogsky.com

در کلاسی کهنه و بی‌رنگ و رو

پشت میزی بی‌رمق بنشسته بود

دخترک اسب نجیب چشم را

در فراسوی نگاهش بسته بود

در دل او رعد و برق درد‌ها

چشم او ابری‌تر از پاییز بود

فکر دیشب بود، دیشب تا سحر

بارش باران شب یکریز بود

سقف خانه چکه می‌کرد و پدر

رفت روی بام تعمیری کند

شاید از شرم زن و فرزند خویش

رفت بیرون، بلکه تدبیری کند

وقت پایین آمدن از پشت‌بام

نردبان از زیر پایش لیز خورد

دخترک در فکر دیشب غرق بود

ناگهان دستی به روی میز خورد

بعد از آن هم سیلی جانانه‌ای

صورت بی‌جان دختر را نواخت

رنگ گل‌های نگاهش زرد بود

از همین رو رنگ و رویش را نباخت

لحن تندی با تمام خشم گفت:

تو حواست در کلاس درس نیست

بعد هم او را جریمه کرد و گفت:

چاره‌ی کار شماها ترس نیست

درس آن‌روز کلاس دخترک

باز باران با ترانه بوده است

بر خلاف آنهمه شعر قشنگ

چشم دختر ابر گریان بوده است

شب سر بالین بابا دخترک

باز باران با ترانه می‌نوشت

سقف خانه اشک می‌بارید و او

می‌خورد بر بام خانه می‌نوشت ...

غریبه پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:39 ب.ظ http://myonlyseat.blogsky.com/

سلام

پیش از هر چیز باید به جناب « محمد‌علی خداپرست » به خاطر کامنت زیباشون تبریک بگم . متن بسیار زیبایی بود ، ممنون از درسی که بهم دادی ...

و اما بعد ...
اعلام آتش بس !!!...
نه اشتباه نکن ، من عقب نکشیدم بلکه دوست ندارم دیگران رو مجبور به انجام کاری بکنم که بهش نیاز ندارند (!)
این حرف رو بارها شنیدم و شنیدی که « هیچکسی نمیتونه به اندازۀ خود فرد ، به خودش کمک کنه » و تو هم ...
در نهایت چند نکته : 1- یاد گرفتم که برای ایجاد تغییر ، تنها راهش اینه که اون رو با تمام وجود بپذیرم 2- نظر دیگران در مورد غریبه ، همیشه قوی ترین مقیاس برای سنجش اعمالمه ؛ این نعمتیست که با ارتباطه موثر به دست میاد و 3- بر اساس یک احساس شخصی ، همیشه از ورود به لحظات تنهایی دیگران لذت میبرم ؛ چرا که لطیف ترین لحظات حیات بشری و آموزنده ترین تجربیات فردی ، در این لحظات شکل میگیره ؛ حالا اگه بشر بتونه این لحظاتش رو با هم تقسیم کنه ... البته ، آرزو بر جوانان عیب نیست ! ...

بهروز باشی و شهروز
یا حق

سلام
خوشحالم که به این نتیجه رسیدی.

سروش چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:11 ب.ظ http://avayeirani2006.blogfa.com

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد