فراسوی مردگان ،ایستاده ام
با زخمی در قلب
چشمانی از ابریشم سرخ
و دستهایی چون بادبان
بر قلب مرگ
ایستاده ام
فریاد قربانیان سبز
چون خنجر در گوشهایم
فرو می رود
و در قفسی سنگی
رویای مردی که برایم نماند
پر می ریزد
فراسوی ساعت ،لحظه ایست
که دوست دارم
تنها به شهر بیاندیشم
و موهایم را ببخشم
«مینا دستغیب»
سلام وب زیبایی داری موفق باشی
سلام.
دل خانوم دستغیب گرفته؟ شما خوبی مریم بانو؟
پیروز باشی.
سلام .عالی بود.برای اینکه بازدیدکنندهایت بیشتر شود آددرس وبلاگت را در این سایت بنویس
http://www.bravetools.com/fa/ خداحافظ
سلام به خدمت همه عزیزان.
متاسفانه هنوز خبر جدیدی از وضع جسمانی استاد ایرج نیست.و من هم مثل همه دوستان دارم از غصه دق میکنم.و مدام دارم ترانه هایی مثل گنج قارون و دوستی و ...را گوش میدهم.
واقعا چرا باید اینطور بشه و مطمئنن خیلیها در چنین لحظاتی خودشونو به امثال اساتیدی مثل ایرج می چسبانند تا مثلا بگویند که ما دوستش داریم.اخه چرا وقتی این اساتید سالم بودند کسی به فکرشان نبود و حالا یادشان افتاده ایرجی هم وجود داشت.
فقط خدا کنه که برای استاد ایرج اتفاق خاصی رخ نده که من ....
فقط خواهشا دعا کنید چه هوادار ایرج و چه هوادار گلپا و چه هوادار شجریان.الان فقط دعا لازم است.
تا فردا سعی میکنم خبر جدیدی بدست بیاورم.
از هواداران اقای شجریان هم میخواهم که دعا کنند چون اگر خدای نکرده این اتفاق برای اقای شجریان هم میفتاد من باز هم ناراحت میشدم.چون من اگر مخالف هم باشم ولی راضی به بیماری کسی نیستم.
یا علی.
سلام بانو
فکر کردم بنکل ما رو فراموش کردی ؟!!!
خوشحالم ٬ نه فقط برای اینکه هستی ٬ نه ... بلکه به این دلیل که ...
فعلا سکوتت را با سکوت پاسخ خواهم گفت (!) تا لب بگشایی ٬ ای دوست ...
یا حق
«بابا انار دارد»، بنویس! معلم می گوید و او به یاد می آورد دست های لرزان بابا هیچ اناری ندارد، میان شیارهای پینه بسته دستانش، جز رنج چیز دیگری نیست. معلم هجی می کند انار می شنود «فقر»؛ معلم می گوید: «نان دارد»، می داند که، دروغ است هیچ نانی ندارد، معلم می گوید: «آن مرد در باران آمد» می نویسد، آن مرد در باران رفت و هرگز نیامد.
داستان فقر، داستان کهنه ایست، فقر، دستان گشاده ای دارد که گاه بی هراس از در و دیوار یک خانه بالا می رود و تا سقف تحمل آدم ها، نفسگیر می شود. نه آدم ها شبیه همند و نه خواسته هایشان شبیه تر، آنقدر که همه دخترک ها به فکر چشمان عروسکند و پسرک ها در پی فهم تیر تفنگ؛ همه مردها زندگی را با تمام ابعادش برای چار دیواری خانه هایشان می خواهند و همه زن ها در آرزوی آنند که هیچ وقت فرزندانشان الفبای گرسنگی را نیاموزند،
فقر برای خیلی ها آشناست ....
سلام
هرز چند گاهی ٬ گوشه ای میایید و بعدش دوباره حجمه ی سکوت ٬ بیکران تون رو پر میکنه !
مرا یارای درکه این همه رمز و راز نیست . برای فهمیدن تون ٬ کمکم کنید . من محتاج درک دیگرانم !...
یا حق
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین بر کنم نیست
سلام بانو
اصلا نمیتونم تمرکز کنم . افکارم به شدت از هم گسستن ...
این چند روز شدم رانندۀ شخصیه مامان (!) از این ور به اون ور ، جاتون خالیه وقتی بر میگردم خونه یه نگاهی به قیافم بندازید ، دقیقا مثل از جنگ برگشته ها میمونم « البته رانندگی تو ولایت حقیر (!) کمی از جنگ نمیاره » بگذریم ...
قصد کردم که با اجازۀ خودم (!) در مورد صحبت با شما ، دست از تکلف کشیده و اون طور که دوست دارم حرف بزنم . یعنی همون طور که خودم حس میکنی ، ساده ، گرم ، صمیمی ، ... و دور از کلمات قلنبه سلنبه ... اگه دوست نداشتی ، نوشته هام رو تأیید نکن !
یه حس بخصوصی دارم که متاسفانه به دلیل همون پریشانیم ، نمیتونم به سادگی تحلیلش کنم . من اصولا عادت ندارم که برم پیش دیگران و هنوز چایی نخورده (!) بگم که در اندرون توی خسته دل چیست ؟!!! همیشه اول خودم یه سری برداشت هایی رو به صورت پیش فرض و بر اساس دیده و شنیده ها ، توی ذهنم جمع بندی میکنم . بعد اگر طرف مقابل مایل بود ، بیشتر با هم آشنا میشیم و گرنه ، غریبه میمونه و افکارش ...
شاید به نظرت برسه که این غریبه دیگه عجب موجود فضولیه و یا برات سوال پیش بیاد که اصلا هدفم از این کار چیه ؟؟؟
راستش رو بخوای بانو ، الان که میبینی دارم به این راحتی حرفهام رو میزنم ، برای اینه که تصمیم گرفتم تو وبلاگم خیلی از حرفهای ناگفته ام رو بگم . نه اشتباه نکن ، غریبه نه فضوله و نه مفتشه نت ؛ باحات تعارف که ندارم ، حقیقتش رو اگه بخوای ، خودمم اون اوایل ( یعنی سالها پیش ! ) نمیدونستم که آخره این کار چی میشه . اون زمان ها که هنوز حتی با اینترنت آشنا نشده بودم ، این کار برام لذت زیادی داشت . شناخت اطرافیانم من رو به شناخت خودم نزدیک تر می کرد و با دیدن اشتباهاتم ، حسابی به فکر فرو میرفتم که چرا فلان موضوع رو در شخصیت فلانی ندیدم و یا ... بعدش که وارد نت شدم ، هنوز نمیدونستم که میتونم از نظر درکی به اطرافیانم ( حتی اونایی که نمیدیدم شون و تنها راه ارتباطیم ، یک صحفه مانیتور بود و هزاران هزار پیکسل ! ) نزدیک بشم . تا اینکه با افرادی مثل محمد ، نفیسه ، هدا ، شیدا ، لامپا و ... آشنا شدم . نکته بسیار مهم اینجاست که من با تک تکه بچه ها زندگی میکنم ، باهاشون نفس میکشم و اون ها رو طبیعی تر از اون چیزی که دنیای مجازی اجازه میده حس میکنم . دوستان دنیای مجازیم برام تنها یک کاربر نیستند ، بلکه جزئی از وجود شخصیت غریبه هستند و من الان تازه میفهمم که صاحب چه نعمت بیکرانی هستم که خودم ازش غافل بودم . فقط اگه بخوام یه گریز کوچیک به تفسیر عارفانش داشته باشم ، میتونم بگم که این حرفت عین آیۀ « فسیرو فی الارض ... » میمونه که به روش نوین ارائه شده ! ... حرف در این مقوله بسیار است و صبر کامنت و احتمالا حوصلۀ شما کم !!! پس فعلا بهتره که بگذریم ...
احتمالا دارین به این فکر می کنید که این همه وراجی غریبه ، چه ربطی به شما داشته ؟
شناخت هر کسی یه لم خاصی داره و شیوۀ جدیدی رو می طلبه . بعضی ها ... ( ولش کن ، اگه بخوام توضیح بدم سر به نپتون میگذاره ) .
و اما در مورد شما ، بزرگترین مشکلی که در شناخت شما به وجود آمده اینه که هیچی نمیگید . یعنی دقیقا به معنیه بیته : مرا آن دل که بر دریا زنم نیست ... جامۀ عمل پوشاندید و بی تعارف میگم : این مسئله وحشتناکه ، خیلی خیلی هم وحشتناکه
بانوی بزرگوار ، قصد من آزار و اذیت کسی نیست . نا شما هم مثل همۀ بچه ها ، از در صداقت و راستی وارد شدم . با این تفاوت که کل ماجرا رو قبل از اجراء لو دادم . اونم برای اینه که حس میکنم بیش از حد عاقلید و این همه عقل باعث بروز مشکل شده ... من منتظر حرفهای شما هستم و راحت بهتون بگم ، ولکن این ماجرا نخواهم بود ؛ چرا که یکی از زیباترین تجربیات زندگیمه . آدرس ایمیلم رو هم به این دلیل میگذارم که محدودیتی برای بیان حرفهاتون احساس نکنید ، و اگر دوست داشتید ایمیل بزنید .
من منتظرم و چشم به راه ...
یا حق
دوست گرامی : با تشکر از وبلاگ خوبت .
اگر به کارت اینترنت احتیاج داشتی یک سری هم به ما بزن ! با یکبار امتحان ، همیشه کیمیانت را انتخاب میکنید.
لذت اتصال پرسرعت56K، ارزان، بدون اشغال ، با پشتیبانی 24 ساعته و امکان فعال سازی VPN را تجربه کنید. با سرویس VPN برای همیشه از شر فیلتر راحت شوید.